چتری که به فلاکت افتاده بود پناه شانه هایم شده بود ؛ تا مبادا در بارانِ شلاقی خیس شوم... ریشه هایم خیس شده بود... چتر خودرا نبخشید و خودرا به دست طوفان داد تا خیس شدنم را نبیند... ولی نمیدانست با رفتنش شانه هایم خیس شد... "حامی اسکندری"
نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 94/2/4ساعت
1:26 عصر توسط حـــامی اسکندری نظرات ( ) |
Design By : Pichak |